ثنا ثنا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

ثنا گلی

خاطرات عيد نوروز

سلام به همه دوستان گلم و دختر قشنگم  سال نو مبارک امیدوارم سال خوب و خوشی داشته باشید صبح پنج شنبه ساعت ده صبح رفتيم خونه مامانم آخه هر سال لحظه تحويل سال اونجايم ثنا خيلي خوشحال بود سفره هفت سين هم خونه خاله اينا انداختيم كه خونه شون چسپيده به خونه مامان جون اينا من كه از روز اول عيد مريض بودم گلو درد شديد ولي بدون سرفه ثنا جون هم گلودرد با سرفه ولي از اينكه تعطيل بودم و كنار ثنا خيلي خوشحال بودم وثنا هم حسابي خوش به حالش شده بود اينم عكس هاي ثنا خانوم با سفره هفت سين:  فوت کردن شمع با تمام نیرو توسط ثنا خانوم  یه روز قبل از عید وقتی ثنا خ...
18 فروردين 1393

سال نو مبارک

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال تنها خداست که میداند “بهترین” در زندگیت چگونه معنا میشود! من در سال نو آن بهترین را برایت آرزو میکنم. **نوروزت مبارک** بهارهم که نباشدمن به مهربانیتان ازشکوفه لبریزم… قدیمیا میگن وقتی بهار داره نزدیک میشه چندروز مونده به اومدنش باید گل رو خبر کرد. خواستم خبرت کرده باشم. بهار قشنگت پیشاپیش مبارک مهر و عطر زندگیمی  شادابی و سرسبزی زندگیمی  خیر و برکت زندگیمی ستاره شبهای تارمی چهار دعای برتر لحظه تحویل سال اول دعا برای ظهور آن بی مثال دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال سوم...
18 فروردين 1393

چهارشنبه سوری مبارک

ثناجون سوختن غصه هات تو آتیش آرزومه ! بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم و کینه ها را بسوزانیم و زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم و آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم !   ببین یه وقت نری از رو آتیش بپری. آخه تجربه ثابت کرده اگه جیگر بره رو آتیش کباب میشه !      ...
28 اسفند 1392

بارون شدید دیروز

سلام سلام سلام ديروز بارون خيلي قشنگي باريد شدتش خيلي زياد بود فك كنم بي سابقه بود اين چند ساله اخير كه همچين بارون باحالي بباره صبح رفتيم بالاي پشت بوم كه بارون و تماشا كنيم ولي به پيشنهاد بابایی كه اومد دنبالمون كه بريم كنار دريا سريع آماده شديم رفتيم پايين بارون شديد شد به بدبختي سوار ماشين شديم ولي هر لحظه شدتش زياد تر شد كه آخر مجبور شديم از وسط راه برگرديم خونه نزديكاي ظهر بود كه ثنا خانوم ازم پرسيد مامان بارون كي تموم ميشه مامان:نميدونم ثنا:بزار از خدا بپرسم دستتو گذاشتي كنار گوشت و گفتي الو خدا تا كي بارون مياد؟بارون كي تموم ميشه؟بعد به من نگاه كردي و گفتي مامان خدا ميگه تا شب بارون مياد قربونت برم دختر ق...
26 اسفند 1392

گفتگو با خدا

در روياها ديدم كه با خدا گفتگو ميكنم.خدا پرسيد پس تو ميخواي با من گفتگو كني؟ من در پاسخ گفتم اگر وقت داريد،خدا خنديد و گفت وقت من بينهايت است پرسيدم چه چيز بشر تو را بيشتر متعجب ميسازد،خدا پاسخ داد كودكيشان اينكه انها ار كودكي شان خسته مي شوند و عجله دارند كه بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو ميكنند باز كودك شوند. اينكه انها سلامتي خود را از دست ميدهند تا پول بدست بياورند و بعد پولشان را از دست ميدهند تا سلامتي از دست رفته شان را باز جويند. اينكه با اضطراب به آينده مينگرند و حال خويش را فراموش ميكنند.بنابراين نه در حال زندگي ميكنند نه در آينده اينكه آنها به گونه اي زندگي ميكنند كه هرگز نميميرند.و به گونه اي ميميرند كه هرگز نزيسته اند دست...
21 اسفند 1392

فرشته آسمانی من

به نام مهربانی که به من اجازه داد لذت شیرین مادر بودن را احساس کنم ثنای عزیزم بخوان و بدان که همیشه دوستت داشتم ،دارم و خواهم داشت. و آن زمان که تو قدم به هستی گذاشتی من دوباره متولد شدم و حالا دوباره زندگی می کنم.با نفس تو نفس می کشم با نگاهت می بینم و با لبخندت شادی از آن تمام لحظه های من می شود و من پروردگارم را سپاس می گویم که فرصتی دوباره برای عشق ورزیدن به من داد. بودنت را دوست دارم.خنده های شیرینت را، نگاه مهربانت را وقتی به من خیره می شوی .وقتی در آغوش من آرام میگیری انگار زمان می ایستد و ثانیه ها و لحظه ها نظاره گر این حس ملکوتی اند. نظاره گر این فرشته آسمانی که آرامش و پاکی را با خود به ارمغان آورد. تمام غمهایت مال من و تمام ...
21 اسفند 1392

یه عالمه عکس در پارک جنگلی

بازم ژست همیشگی ثنا جون تا بهت میگم ثنا ژست بگیر ازت عکس بگیرم سریع این ژست و میگیری اینجا دنبال هاپو بودی منم دنبال تو رفتی بالای در و داد میزدی کسی خونه نیست؟یه دفعه هاپو کوچولو رو دیدی با خوشحالی صداش میکردی که هاپو بیا اینجا ...
14 اسفند 1392

تور تفریحی گنو

چهارشنبه هفته گذشته ساعت شش عصر از طرف اداره ماماني رفتيم گنو البته اصلا قرار نبود بريم چون ثنا گلي يه كم مريض احوال بود و سرفه ميكرد ولي اصرار دوستان باعث شد بريم و دخمل گل من هم كه گردشيه كلي ذوق كرد عصر تا گفتم ثنا بيدار شو ميخوايم بريم گنو مثل برق از جات بلند شدي . ولي اينم بگم خيلي خوش گذشت جاي همه دوستان خالي بود به پیشنهاد ثنا گلی سوار منو ریل شدیم و ثنا خانوم تو بغل مامانی نشسته بود و ذوق میکرد غافل از اینکه مامانش حسابی ترسیده بود و وقتی گفتی مامانی خیلی خوشه یه دور دیگه سوار شیم میخواستم خودمو از اون بالا پرت کنم پایین . این عکسو خاله زهره ازت گرفت که خیلی ناناز شده دستش درد نکنه و کلی هم منو دعوا کرد که دختر به این ...
11 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا گلی می باشد