مریضی نانا
دو روز پیش جمعه بود و ثنا گلی کلی ذوق می کرد و شعر می خوند که درین درین مامانم نرفته اداره درین درین بابام نرفته مدرسه و پیش من موندن ما هم کلی منت سرت گذاشتیم که آره عزیز دلم امروز پیش تو موندیم و کلی با هم ذوق می کردیم که خوابت گرفت ساعت ٤ عصر با گریه از خواب بیدار شدی و شروع به استفراق کردی خیلی نگران شدیم . وقتی لحظه به لحظه حالت بدتر می شد به نگرانی ما هم اضافه می شد تا این که بردیمت دکتر و یه آمپول نوش جان کردی حالت بهتر شد ولی شب دوباره از خواب بیدار شدی و شروع به استفراق کردی دوباره مجبور شدیم با گریه داروهات و بهت بدیم من و بابات تا صبح نگران حالت بودیم ولی صبح که از خواب بیدار شدی و حالت خوب شده بود کلی ذوق کردیم و از خدا خواستیم هر درد و بلایی هست به جای تو به ما بده و ثنا گلی همیشه سالم و سرحال باشه
ثنا گلی به اندازه ی گریه ی گنجشک دوست دارم!
شاید این دوست داشتن کم به نظر بیاد اما یه چیزیو میدونی؟
گنجشکا زمانی که گریه میکنن میمیرن!