ثنا ثنا ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ثنا گلی

شبی که خیلی سخت گذشت

1392/10/30 14:43
نویسنده : مامان ثنا
150 بازدید
اشتراک گذاری

ظهر بیست و سوم باید می رفتم تهران ماموریت ,خیلی استرس داشتم آخه اولین بار بود که تو رو تنها میزاشتم از دو روز پیش کلی مقدمه چینی میکردم واست که عزیزم من باید برم تو اینجا پیش بابایی بمون ولی مگه تو قانع میشدی می گفتی مامانی با هم میریم منم میخوام بیام با برف بازی کنم آدم برفی درست کنم و این حرفا که میزدی جیگرم آتیش میگرفت.ولی چاره ای نبود از وقتی به دنیا اومدی به هر طریق ممکن نرفتم ماموریت این بار دیگه نمی شد .وقتی تو فرودگاه ازت خداحافظی کردم و دست تکون دادی نتونستم خودمو کنترل کنم و اشکام سرازیر شد.اونجا که رسیدم بهت زنگ زده با لحن کودکانه گفتی مامان تو تو هواپیما کوچولو بودی دیدی باهات بای بای کردم .اون شب سخت ترین شب زندگیم بود تا نصب شب بیدار بودم آخه اولین شبی بود که  در آغوشم نبودی وقتی به بابایی زنگ زدم و گفت خوابی  کمی خیالم راحت شد و فهمیدم دختر نازنازی مامان دیگه واسه خودش خانوم شده بزرگ شده.

شب بعد ساعت دوازده و نیم که برگشتم تازه از خواب بیدار شدی تا ساعت سه نصف شب بیدار بودی و بهانه میگرفتی منم کلی قصه گفتم تا خوابت برد ولی در عوضش ٥ روز کنارت موندم تا بتونم جبران کرده باشم .

 

دخترم قسم به خداوند عشق

 

 

تا آخرین لحظه زندگی

 

 

با تو ؛در کنار تو ؛بخاطر تو ؛ همراه تو 

 

 

و با یاد تو خواهم بود

www.Ghaleb-fa.blogfa.com 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پارمیس
30 دی 92 12:50
اخی عزیز دلم واقعا برا بچه ها دوری مادر سخته و همینطور برای مادر. خدا حفظش کنه وب پارمیس هم اپه
مامان ثنا
پاسخ
مرسسسسسسسسسسسي گلم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ثنا گلی می باشد